نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار دانشگاه شهید مدنی آذربایجان
چکیده
کلیدواژهها
مقدّمه
در طول تاریخ، افرادی با ادّعای فهم بالاتری از دین و با ادّعای دستیابی به باطن احکام فقهی، ظاهر بسیاری از احکام اصلی اسلام مانند نماز و روزه را حذف نمودهاند. درحالی که آنها در ادّعای فهم باطن دین، مدّعی صادقی نبودهاند. بعلاوه فهم باطنی احکام فقهی موجب حذف ظواهر آنهاست و مدّعیان باطن برای حذف ظواهر احکام، دلیلی ارائه کردهاند. مقالة حاضر با احساسِ ضرورتِ بررسی ظاهر و باطن احکام فقهی، با بهرهگیری از تجارب و نظرات اندیشمندان حوزة اسلامی و با نیت یافتن پاسخی در خور، به سؤالات مهم زیر تلاشی را آغاز کرده است:
1- ظاهر و باطن در آموزههای دینی به چه معناست؟ تعریف قابل قبول آن دو کدام است؟
2- آیا مباحث مربوط به «معنای باطنی کلام»، یک بحث مذهبی بوده و مختص حوزة مباحث قرآنی و فقهی است؟ یا اینکه یک ویژگی مربوط به عموم جملهها در هر زبان است؟
3- آیا زبان عربی و کلام بشری، قدرت تحمّل همزمان چند سطح از یک معنا را دارد؟
4- مبانی و معیارهای قابل پذیرش در ارائة معنای ظاهری و باطنی الفاظ کدامند؟
یافتن پاسخ در خور و جامع برای هر یک از این سؤالات، تلاشی مستقل و تألیفی جداگانه میطلبد. بنابراین در پرداختن به بررسی همة این سؤالات، مقالة حاضر، ناگزیر از مراعات جانب اختصار است.
هدف از نگارش این مقاله عبارتست از:
الف) گسترش بحث «وجود باطن» از حوزة قرآن به حوزة فقه و بسط آن به کلّ حوزة خطابات بشری.
ب) تحقیق و بررسی در کیفیت و علّت سوء استفاده از این عنوان، به وسیلة مغرضان و منحرفان در زمانهای قدیم و جلوگیری از چنین انحرافاتی در آینده؛ زیرا با توجّه به گسترش فرقههای انحرافی و نوظهور عرفانی، بسیار محتمل است که این مغرضان از عدم تبیین صحیح و ضابطهمند مقولة «باطن»، برای گسترش انحرافات خود در حوزة فقه و دین سوء استفاده کنند.
ج) تلاش برای ارائة ضوابط قابل قبول برای درک امور باطنی شریعت و فقه.
د) غنی تر کردن علم فقه از طریق کشف معانی عمیقتر نهفته در احکام فقهی.
«ظاهراً اوّل کسی که راجع به علم ظاهر و باطن شریعت و تصوّف سخن گفته، ابینصر سراج است... [1]» (سعیدی، 1383: 136) امّا عبارت «باطن قرآن» خیلی پیش از ایشان در روایات ائمة اطهار (ع) و حتّی احادیث نبوی (ص) وارد شده است (در ادامه به برخی از این روایات اشاره خواهد شد.). بنابراین پیشینة بحث در مقولة باطن در حوزة شریعت به صدر اسلام برمیگردد؛ ولی هنوز تحقیقات کافی و وافی در این زمینه صورت نگرفته و شاید همین امر موجب شده تا باطنیان، فعالیتهای نادرست خود را از قرن دوّم هجری و پس از فوت اسماعیل فرزند امام صادق (ع) شروع و بعد از انشعاب به دهها فرقه، هنوز هم به ارائة باطنهای ناصحیح و مجعول خود از دین و احکام فقه مبادرت ورزند.
به نظر میرسدکه بحث از مقاصد شریعت از دیدگاه غزالی و دیگران و یا مباحثی نظیر حکمت احکام و علل الشرایع نیز در همین راستا باشد. هر چند که آن پژوهشگران توانمند، نام باطن بر یافتههای خود ننهادهاند که این نیز احتمالاً بخاطر ترس از سوءتفاهم و تداعی معانی نابجا باشد.
در این مقاله ابتدا معنای دو اصطلاح ارائه شده و در ادامه برای فهم صحیح «معنای باطن» سیر کوتاهی در عالم الفاظ شروع و در انتها، یافتههای این تدقیق بر باطن در احکام فقهی تطبیق شده است. در محل مناسب خود نمونههایی از خطاها و انحرافات مدّعیان باطن را نقل و رد کرده و سپس به نمونه هایی از باطن صحیح و ضابطه مند در حوزة فقه (بر مبنای پذیرفته شده در این مقاله) اشاره شده است.
1- معنای ظاهر
1-1-لغت شناسان در بارة «ظاهر» گفتهاند: الف) ظاهر یعنی آشکار، هویدا، پدیدار، روشن، واضح، مقابل باطن (دهخدا، معین، المنجد زیر لغت فوق). ب) راغب اصفهانی میگوید: «ظهر الشیء: اصل آن، این است که یک شیء بر روی زمین آشکار شود و مخفی نباشد... سپس این کلمه برای هر چیز بارزی که با چشم قابل رؤیت باشد، استعمال شده است» (راغب اصفهانی،1404: 318).
در مجموع از کتب لغت استفاده میشود که کلمة «ظاهر» به معنای آشکار، واضح، هویدا و معنای غیر رمزی وضع شده، بکار رفته است.
1-2- «ظاهر» در اصطلاح علم اصول فقه
بیشتر علمای اصولی به تناسب معنای لغوی، «ظاهر» را از مقولة معنا دانستهاند و آن را در مقابل نصّ و تأویل تعریف کردهاند که چند مورد از آنها نقل میشود:
«منظور از ظاهر، آن است که گرچه در عبارت، احتمال معنای دیگر ضعیف و مرجوحی وجود دارد ولی در حال حاضر قرینهای بر آن معنای دیگر در کلام نیست و میبایست به همین معنای ظاهری تمسّک جست» (محقّق داماد، 1381: 2، 37؛ و نیز محمدی، 1384: 141).
صاحب کتاب اصول استنباط، ظاهر را «معنای غیر غامض» تعریف کرده است. (حیدری، بی تا، 190)
صاحب فرائد الاصول ضمن پذیرش معنای ارائه شده از طرف عموم اصولیان در بارة «ظاهر»، آن را معنای واضح و موضوع له یک لفظ دانسته (شیخ انصاری، 1419: 1، 69) و در چگونگی تشخیص ظواهر فرمودهاند: «نوع دوّم: ظنّهایی که برای تشخیص ظواهر الفاظ بکار میرود؛ مانند: تشخیص معنای فلان لفظ... در میزان اعتبار به ظنّهای ناشی از مفاهیم عرفی یا ظنّهای ناشی از قراردادهای لغت شناسان برمیگردد[2]» (همان: 89).
کفایة الاصول علیرغم اشارة گذرا به بحث باطن قرآن و پرداخت بسیار محقّقانه به مبحث حجّیت ظواهر قرآن، هیچ تعریف خاصی از ظاهر لفظ، غیر از نظر مشهور ارائه نفرموده است (آخوند خراسانی،بیتا، 2، 322- 328).
علمای ارجمند اصولی با توجّه به اینکه ظواهر الفاظ و ظواهر قرآن مجید را دارای معنای واضح و روشن میدانند، آنها را بینیاز از تفسیر دانسته و بیان کردهاند که: «منظور از تفسیر قرآن، عبارتست از کشف قناع یعنی پردهبرداری؛ حال آنکه در مورد ظواهر، پردهای نیست تا برداشته شود. پردهبرداری در مورد بطون قرآن صادق است که سوای ظاهر است[3]» (محقّق داماد، پیشین، 2، 37؛ و قریب به همین مضمون در: حیدری، پیشین، 189؛ ونیز شیخ انصاری، بیتا، 1، 49؛ و نیز آخوند خراسانی، پیشین، 2، 327). نگارنده معتقد است که با این همه، ظواهر قرآن نیز از جهات مختلف مانند شأن نزول، تبیین مصادیق، یافتن مخصصها و مبینها و ... نیازمند تفسیر است.
از مجموعنکات فوق میتوان استنباط کرد که «ظاهر لفظ» در اصطلاح علم اصول عبارتست از معنای واضح، آشکار و ماوضعله هر لفظ که بدون هیچ قرینهای به ذهن متبادر میشود و خروج از آن نیازمند قرینه است. معنای ظاهری لفظ اوّلین پرده از معانی هر لفظ میباشد.
2- معنای باطن: لغت شناسان در باره معنای لغوی بطن و باطن گفتهاند:بطن کلمهای عربی است به معنای شکم. شکم انسان و حیوان و درون و نهان هر چیز. باطن اسم فاعل این کلمه و به معنای پنهان، خلاف ظاهر، اصل، حقیقت و اندرون هر چیز است. باطن یکی از اسامی خداوند متعال است به معنی عالم سرّ و خفیات. باطنی اسم منسوب است به باطن که به فرقهای موسوم به باطنیه اطلاق میشود (دهخدا و معین، زیر لغات فوق).
راغب اصفهانی ضمن بیان معانی فوق برای بطن میافزاید که: به هر مطلب غامض و پیچیدهای بطن گویند. به هر چیزی که به وسیلة حواس قابل درک باشد، ظاهر و به هر چیزی که از حواس مخفی بماند، باطن گویند (راغب اصفهانی، پیشین، 51-52).
بنابراین میتوان گفت که در عالم الفاظ معنای بطنی یا باطنی عبارتست از معنای پوشیده و عمیقتر لفظ که ظاهر نباشد و برای فهم آن باید قدری تلاش کرد. روایت نبوی در اصول کافی نیز الهام بخش این تعریف است، همانجایی که پیامبر اعظم (ص) در مدح قرآن فرمود: ظاهره انیق و باطنه عمیق[4] (کلینی، بیتا، 4، 398-399 ونیز نهج البلاغه دشتی، خ 18) این روایات بدین معنا است که باطن در الفاظ، از جنس معنا است و آن معنا، عمیقتر از معنای ظاهری است.
اگر معنای باطنی در کلام را به معنای پوشیده در بطن کلام تعریف کنیم، با بررسی کتب مربوط به معانی و بیان و بلاغت (در ادامة همین مقاله)، معلوم خواهد شد که معنای پوشیده و نهفته در کلام یا آثار کتبی میتواند بسیار متنوّع باشد و از معانی دوّم مطرح شده در علم معانی تا مقاصد و ملاکات احکام و دلالتهای مختلف و حتّی مباحث مربوط به روانشناسی آثار هنری و ادبی[5] را در بر میگیرد. آری اینها، بخشی از معانی پوشیده و مستور در کلام و سایر آثار میباشند که فهم و درکشان نیازمند قدری تأمّل و اندیشه و دقّت بیشتر است.
3- منظور از ظاهر و باطن در این مقاله
منظور از ظاهر و باطن در این مقاله، دو سطح از معرفت کلام و متون دینی است که مثل بدن و روح، یا پوسته و مغز میباشند. توضیح اینکه:
شناخت هر کلام، از جمله آموزههای اسلام، قرآن، احکام فقهی و... میتواند سطحی، اوّلیه و یا ظاهری باشد و یا عمیق، ژرف و باطنی. هر کدام از این دو شناخت ظاهری و باطنی نیز میتواند از چند سطح معرفتی برخوردار باشد تا جایی که بسیاری از شناختها به قدری سطحی و ابتدایی هستند که به طور اصطلاحی در صدق عنوان شناخت بر آن جای تردید وجود دارد.
بحث سطوح شناخت معنایی از یک کلام، در واقع یک بحث زبان شناسی و معناشناسی است نه یک بحث مذهبی و از امور تأسیسی. جایگاه اصلی این مباحث در علم اصول فقه در ردیف ابواب عام و خاص، مفهوم و منطوق، مطلق و مقید (یا جزو مباحث ملازمات عقلیه) میباشد[6]. امّا جالب این است که در طول تاریخ، بحث باطن قرآن یا شریعت اسلامی، در کلاسهای درس مطرح نشده و همواره یک بحث سطح بالا و خاص مذهبی قلمداد شده و تعدادی از انسانها (که شناخت چندانی هم از اسلام و پیام اصلی آن نداشتهاند) با گرایشات خاص سیاسی، خواستهاند با تحمیل برخی کج اندیشیهای خود، وانمود کنند که به خاطر معنویت و تقوای بالایشان، درک بالاتری از اسلام و احکام فقهی داشته و باطن شریعت را شناختهاند.
البته نباید انکار کرد که تقوا و صفای درون در فتح قلل علم و شناخت، مؤثّر است و بهترین دلیل آن، آیة شریفة قرآن است که میفرماید: «یا اَیهَا الَّذینَ آمَنوُا إِن تَتَّقُوااللهَ یجعَلُ لَکُم فُرقاناً[7]» (انفال، 29) و آیة دوّم در این مورد عبارت است از؛ «لایمُسُّهُ إِلا المُطَهَّرون[8]» (واقعه، 79). بنابه این آیات شریفه، نگارنده نیز به تبع اساتیدش، معتقد است که خداوند متعال متناسب با طهارت درون، فهم بیشتری از قرآن و اسلام را برای انسانهای پاک و مطهّر روزی میکند؛ امّا مدّعیان منحرف باطن در قرون گذشته از چنین طهارت، تقوا و توفیقی بیبهره بودهاند.
با این حال مراتبی از شناخت قرآن و اسلام در اختیار همه است حتّی کفّار و مشرکان. لذا قرآن گاهی تمام انسانها، از جمله کافران و مشرکان را مورد عتاب قرار میدهد که چرا آنها تعقّل، تفکّر و تدبّر نمیکنند تا قرآن را بفهمند. از جمله در آیة شریفة «أفَلایتَدَبَّروُنَ القُرآنَ أم عَلی قُلوُب اَقفالِها[9]» (واقعه، 79).
برخی از علما معتقدند که معنای باطنی قرآن و متون اسلامی ارتباطی با ظاهر ندارد و تمام لایههای معنایی شناخته شده، جزو ظواهر هستند و فهم باطن فقط در اختیار معصومین (ع) است.این علما حتّی دلالت اقتضا، ایماء و تنبیه را ظاهر (کلام و) قرآن کریم میدانند. معانی باطنی را معارفی میدانند که خدای متعال از آیات اراده کرده است؛ ولی فهم آن بر مبنای قواعد ادبی و اصول عقلایی محاوره، میسّر نیست؛ فهم آن راز و رمز ویژهای دارد که تنها پیامبر و امامان معصوم از آن آگاه هستند.
در مقابل این نظریه، عدّهای از علما بر این باورند که دستیابی به باطن و فهم آن (حدّاقل فهم برخی از لایههای آن) برای بسیاری از انسانها ممکن است و دربارة نظر فوق گفتهاند: «این نظریه به رمزی بودن آیات قرآن میانجامد که احتیاج به دلیل دارد. ما بر این نظریم که معانی باطنی نیز یا از مدلولهای مطابقی و یا از مدلولهای التزامی لفظ است؛ همان طور که مفسّران بزرگی چون علامه طباطبایی نیز بر این نظرند» (شاکر، 1383: 34).
با دقّت در سخنان علمایی که باطن را فقط در اختیار معصومین(ع) میدانند، معلوم میشود که ایشان فقط معنای سطوح بسیار بالای باطنی قرآن کریم را «معنای باطنی» میدانند. ولی حق این است که مثل روایات، بطون همه سخنان و کلامها و از جمله بطون قرآن کریم را دارای مراتب زیاد و برخی از لایههای آن را قابل دسترسی برای همگان بدانیم.
امام خمینی(ره) باطن و لبّ عبادات را قابل کشف با عقل میداند و میفرماید: «نماز بلکه جمیع عبادات را غیر از این صورت و قشر و مجاز، باطن و لبّ و حقیقتی است و این از طریق عقل معلوم است و از طریق نقل، شواهد کثیره دارد» (امام خمینی، بیتا، 9).
تعدادی روایت از اهل بیت (ع) نقل شده است و دلالت میکند که انسانها، به کمک ظاهر قرآن، میتوانند معنای باطنی آیات قرآن را بفهمند: از جمله: قال أبو عبدالله(ع): یا هیثم التمیمی إن قوماً آمنوا بالظاهر و کفروا بالباطن فلم ینفعهم شیء و جاء قوم من بعدهم فآمنوا بالباطن و کفروا بالظاهر فلمینفعهم ذلک شیئاً و لاإیمان بظاهر و لا باطن إلا بظاهر[10] (الصفار، 1404: 536).
امام صادق (ع) در این روایت فهم باطن قرآن، به وسیله انسانهای دیگر را به طور مطلق رد نمیکند و مسیر فهم «باطن» را «ظاهر» معرفی میکند.
در مقابل روایات فوق، روایات دیگری وجود دارد که علم به کلّ باطن قرآن را از عهدة همة انسانها خارج میداند و چنین علمی را مختص اوصیاء و اوّلیاء میداند؛ برای نمونه: عن جابر عن أبی جعفر (ع) أنه قال: ما یستطیع أحد أن یدعی أنه جمع القرآن کلّه ظاهره و باطنه غیر الأوصیاء[11] (همان: 197).
عن الثمالی قال: قال أبو جعفر(ع): ما أجد من هذه الأمة مَن جمع القرآن إلا الأوصیاء[12] (مجلسی،1403: 89، 88).
در نظر ابتدایی شاید به نظر برسد که این روایات نیز، علم به باطن قرآن را مختص به اهل بیت (ع) کرده است، در صورتی که با نظر دقیقتر، معانی روایات عبارت است از اینکه، علم کامل قرآن (یعنی فهم همه بطون و ظواهر قرآن و فهم همة مصادیق آن و فهم عالیترین و کاملترین علوم از قرآن) تنها در اختیار اهل بیت (ع) است؛ ولی این مطلب بدان معنا نیست که دیگران از فهم حتّی بخشی از معانی باطنی قرآن، به طور کلی محروم باشند. به همین دلیل است که بسیاری از اندیشمندان اسلامی تفسیر باطنی قرآن را جایز شمرده و به این کار اقدام کردهاند.
فتوحات مکّیه در همین زمینه میگوید: « کلام عارفان بالله رضی الله عنهم در شرح قرآن عزیز- که از پیش رو و پشت سرش باطل بدان راه ندارد- همة اشارات است. گرچه کلام اینان در شرح قرآن «حقیقت» و «تفسیر»ی برای معانی پرفایدة قرآن است. (بلی) همه این تفاسیر بر جان عارفان الهام شده است در عین آنکه اینان (معانی) کتاب را به طور [فهم] عام و در آنچه نازل شده است، تثبیت و تقریر میکنند. همان گونه که اهل زبان- آنهایی که این کتاب به زبانشان نازل شده است- [از کتاب]میفهمند...» (ابن عربی،1423: 4، 264).
آیت الله حسن زاده آملی با تأکید به امکان فهم معانی باطنی قرآن به وسیلة عارفان میفرماید: «هر نیکبختی که ... توفیق نیل به اعتلای فهم خطاب محمّدی را یافته است در حقیقت صحف عرفانیه و... و تفسیر انفسی و بیان مقامات عروجی و اسرار نو بطون آیات و روایات را در مییابد...» (حسن زاده، 1377 ،376)
مطالب فوق مستلزم این است، که معنای بطنی در قرآن و احکام فقهی باید از اصول و قواعد تعریف شدهای پیروی کنند و ضابطهمند باشند. در غیر اینصورت امکان سوء استفاده برای افرادی که دارای اغراض سیاسی و اجتماعی خاصی هستند، فراهم میشود؛ همچنان که اسماعیلیه و پیروان حسن صباح (با استفاده ابزاری از دین برای مقاصد خاصّ سیاسی خود) میخواستهاند، وانمود کنند که رموز باطنی قرآن تنها در اختیار آنها بوده است و دیگران از آن محروماند ....
بسیاری از ادیبان با تبحّر در علوم معانی و بیان و مباحث مربوط به دلالتهای گوناگون الفاظ، سطوح باطنی نزدیک قرآن را کشف میکردند ولی نام معنای باطنی بر آن نمینهادند؛ همچنان که بسیاری از فقها با تنقیح مناط قطعی، الغاء خصوصیت و... تعدادی از معانی طولی باطنی را میفهمیدند ولی نام باطن بر آن اطلاق نمیکردند. این مقاله در تلاش است که بطور قاعدهمند، برخی از اینها را به عنوان معنای باطنی معرّفی نماید.
خلاصه اینکه بحث باطن قرآن و احکام فقهی، یک بحث زبانشناسی و معناشناسی و مربوط به ظرفیتهای یک زبان در حمل چند لایه از یک معنا در الفاظ یک جمله است. باطن متناقض با ظاهر نیست؛ بلکه نهفته در ورای ظاهر است. راه کشف باطن، عبارت است از ظاهر. هر چند لایههایی از کلام الهی و سطوحی از معانی احکام فقهی به طور حتم در اختیار معصومین (ع) است؛ ولی بشر عادّی نباید از فهم حدّاقل سطوحی از باطن شریعت، محروم بماند.
ظاهر و باطن در حوزة الفاظ، هر دو از جنس معنا و مفهوم هستند، و هرگز نمیتوانند متناقض یا متضادّ با هم باشند؛ زیرا در این صورت هیچ قاعدهای برای کشف معنای باطنی نمیتوان پیدا کرد و نتیجة کار همان هرج و مرج تفسیری باطنیان در سدههای گذشته میشود. بنابراین معنای ظاهری و باطنی هر کلامی باید در قالب یکی از امور شناخته شده در علوم مرتبط، تعریف شود.
معنای باطنی در حوزة الفاظ، همیشه پوشیده و غیر مذکور است
معنای باطنی در حوزه الفاظ، همیشه پوشیده و غیر مذکور است. مثلاً مرحوم علامه طباطبایی باطن جمله «و اعبدوا الله و لاتشرکوا به شیئاً[13]» (نساء، 36) را عبارت از این میداند که «نباید به غیر خدا التفات داشت و از خدا غفلت نمود» (طباطبایی، بیتا، صص20-21) در این باطنیابی، علامه طباطبایی معنایی را که در طول معنای آیه ملحوظ است و مذکور نیست، بیان فرموده است.
حال که معلوم شد باطن کلام عبارتست از لایههای عمیقتر معنایی کلام،لازم است، اطلاعات مختصری در مورد «لفظ و کلام» مرور شود و سپس امکان وجود معانی عمیقتر در الفاظ و کلام بررسی شود:
4- بحثی در الفاظ
لفظ، کلمهای عربی است به معنای سخن و لغت، یا واحد گفتار که شامل یک یا چند هجا میباشد (دهخدا، معین، ذیل کلمه لفظ). لفظ در این تعریف اعم از کلمه و یا جملهایست که در معنایی استعمال میشود. معنای لفظ قراردادی و وضعی است که گاهی در جایی مثل فرهنگستان یا شبیه آن، لفظی را برای معنایی قرار میدهند[14] و گاهی لفظی در جامعه، خود بخود معنایی پیدا میکند و به معنای خاصی قرار داده میشود[15].
اگر لفظ در معنای وضع شده بکار برده شود، حقیقت و اگر به خاطر وجود مناسبتی و با وجود قرینهای در معنای دیگر استعمال شود مجاز نامیده میشود.
لفظ میتواند مفرد یا مرکب باشد. منظور از «لفظ» در این مقاله، معمولاً لفظ مرکب تام خبری (جمله) است.
4-1- انواع دلالت الفاظ:اصل در الفاظ عبارت است از اینکه یک لفظ بر معنای موضوع له (یا معنای حقیقی) خود دلالت کند؛ با این حال گاهی لفظ، دلالتهای مختلفی دارد که تشخیص آنها مهم است:
1- دلالت مطابقی(خوانساری، 1362: 60؛ و مظفّر، المنطق، 1408، 1، 37؛ و نیز مشکینی، اصطلاحات الاصول، 1374، 132)2- دلالت تضمنّی(همان منابع، همان صفحات).3- دلالت التزامی (همان منابع، همان صفحات). معانی التزامی لفظ انواع فراوانی دارد که به برخی از آنها اشاره میکنیم.
کنایه: کنایه اقسام زیادی دارد که باید مورد توجّه قرارگیرد به ویژه تعریض (الهاشمی،1410، 345 و نیز الجارم، 1407، 123 و نیز التفتازانی،1416، 257 و نیز حسام العلما، بی تا، 172).
استعاره (الهاشمی، پیشین، 301 به بعد؛ و الجارم، پیشین، 75 به بعد؛ و التفتازانی، پیشین، 223 به بعد؛ و حسام االعلما، پیشین، 162 به بعد).
مجاز مرسل (الهاشمی، پیشین ،292 به بعد؛ و الجارم، پیشین ،108 به بعد؛ و التفتازانی، پیشین ص221 به بعد؛ و حسام العلما، پیشین، 157 به بعد). برای مجاز مرسل علاقههای زیادی شمردهاند از جمله:
الف) علاقة سببیت ب) علاقة مسببیت ج) علاقة جزئیت د) علاقة کلّیت ﻫ) علاقة ملزومیت و) علاقة لازمیت ز) علاقة آلّیت ح) علاقة ما کان ط) علاقة مایکون ی) علاقة حالّیت ک) علاقة محلّیت. علاقههای دیگری نیز وجود دارد که برای اطّلاع بیشتر به کتب بلاغی یاد شده مراجعه فرمایید.
4-2- معانی دوّم کلام در علم معانی: از جمله موارد دیگری که لفظ به دلالت التزام بر معنایی خارج از موضوع له خود دلالت میکند، معانی دوّم جملههای انشایی و خبری است که در علم معانی مورد بحث اُدبا است.
الف) امر: در اصل، جملة امری برای طلب عالی از دانی است (به وجه استعلاء یا غیر آن)، که الزام و ایجابی را برای مأمور بوجود میآورد. با این حال در موارد زیادی، امر در معنایی غیر از طلب، الزام و ایجاب بکار میرود. (برای اطّلاع بیشتر از تعاریف و مثالهای این موارد، به: الهاشمی، پیشین ،77 به بعد؛ و الجارم، پیشین، 176 به بعد؛ و التفتازانی، پیشین ،139 به بعد؛ و حسام العلما، پیشین، 31 به بعد، ونیز به کتب اصولی بخشی اوامر رجوع کنید. برای مثال گاهی فعل امر به معناهای دعا، التماس، ارشاد، تهدید، تعجیز، اباحه،تسویه، اکرام، امتنان، اهانت، دوام، تمنّی، اعتبار، اذن، تکوین، تخییر، تأدیب، تعجّب و حتّی نهی استعمال میشود که اینها را معانی دوّم امر نامند[16].
ب) نهی:عبارت است از طلب انجام ندادن و طلب خویشتنداری از عملی به صورت الزامی و حتمی (با استعلاء یا بدون آن). معروف است که در کتب اصولی فعل نهی را دال بر حرمت میدانند[17].
در موارد بسیار زیادی، نهی نیز به کمک قرائنی بر معنایی خارج از موضوع له خود دلالت میکند؛ از جمله: دعا، التماس، ارشاد، دوام، بیان عاقبت، مأیوس گردانیدن، تمنّی، تهدید، کراهت، توبیخ، مأنوس گردانیدن، تحقیر و حتّی امر ( الهاشمی، پیشین، 82 به بعد؛ و الجارم، پیشین، 184 به بعد؛ و التفتازانی، پیشین، 141 به بعد؛ و حسام العلما، پیشین، 34 به بعد) هر یک از این موارد، معنای دوّم نهی نامیده میشود.
ج) استفهام یا جملههای پرسشی: استفهام دراصل به این خاطر انشا میشود که سؤال کننده چیزی را نمیداند و میپرسد که بداند. در موارد زیادی به کمک قرائنی، جملههای پرسشی در معانی دیگر استعمال میشوند؛ از جمله: امر، نهی، تسویه، تحقیر، تشویق، انکار و محکوم کردن، انس گرفتن، تقریر و اقرار گرفتن، تهویل و ترساندن، استبعاد مورد سؤال، تعجّب، تحکیم، وعید و ترساندن، مخاطب را متوجّه خطا و اشتباه خود کردن، مخاطب را متوجّه بطلان سخنش کردن، حسرت خوردن و ... (الهاشمی، پیشین، 85 به بعد، و الجارم، پیشین، 192 به بعد، و التفتازانی، پیشین، 131 به بعد، و حسام العلما، پیشین، 38 به بعد). هر یک از این موارد را معنای دوّم جملههای پرسشی مینامیم.
د) ندا:اصل معنای ندا این است که متکلّم از فرد مخاطب میخواهد که به او توجّه کند و یا به سمت او برود. در زبان عربی، ندا بر دو قسم است: ندا از نزدیک و ندا از دور، گاهی با انگیزه های بلاغی جای این دو عوض میشود و فرد نزدیک را با حروف ندای بعید خطاب میکنیم؛ زیرا میخواهیم ندا را از معنای اصلی خود خارج و در این معنا بکار ببریم: «اشاره به بلند مرتبگی مخاطب، اشاره به انحطاط و کم اهمیتی مخاطب (قابل توجّه است که این دو معنای ضدّ هم، فقط به کمک قرائن قابل تشخیص هستند.) اشاره به غفلت مخاطب، اشاره به کند ذهنی و کم هوشی مخاطب. تشویق و تهییج مخاطب، استغاثه و استمداد، گریه و زاری کردن، تعجّب، مانع شدن، بر حذر کردن، حسرت خوردن و درد کشیدن، یادآوری و تذکّر، فخر فروشی، تواضع و ...» (الهاشمی، پیشین، 105 به بعد، و الجارم، پیشین، 210 به بعد، و التفتازانی، پیشین، 142به بعد، و حسام العلما، پیشین، 52 به بعد.) هر یک از این موارد، معنای دوّم حروف ندا هستند.
ﻫ) جملههای خبری: معنای اوّل و هدف اصلی از بیان جملههای خبری عبارتست از: فایدة خبر (مطالبی را که مخاطب نمیداند به او خبر رسانی میکنیم تا بداند.) و لازم فایدة خبر (مطلبی را که مخاطب میداند به او بگوییم تا او بداند که ما هم نسبت به آن خبر، مطّلع هستیم). در موارد زیادی جملة خبری با مقاصد و اغراض دیگری بیان میشود؛ از جمله: استرحام، استعطاف، تشویق مخاطب به سمت چیزی که شایسته است آنرا تحصیل کند، اظهار ضعف و خشوع، اظهار حسرت نسبت به از دست دادن یک چیز دلخواه، ابراز خوشحالی نسبت به چیزی که میآید، شماتت نسبت به چیزی که رفته است، توبیخ، یادآوری مراتب تفاوت، برحذر کردن و دور کردن مخاطب، فخر، مدح و ... ( الهاشمی، پیشین، 54-55 و سایر کتب علوم بلاغی). این موارد را معنای دوّم جملات خبری مینامند.
و) موارد دیگر: علاوه برموارد یاد شده، در علم معانی، نکات ظریف و قابل توجّهی از معانی پوشیده در تقدیم مسند و مسندالیه و تأخیر آن دو، معرفه یا نکره آوردن مسند یا مسندالیه،حذف یا ذکر آن دو و... معانی و رازهای بلاغی نهفته در ایجاز و اطناب، پیامهای حصر و قصر و اقسام آن بحث میشود، که به خاطر مراعات اختصار، از شرح آنها خودداری میشود. مراجعه به آنها و دقّت در سطوح معنایی ذکر شده، برای آشنایی بیشتر با الفاظ و درک امکان حمل معانی چند لایه به وسیلة کلام، بسیار مفید خواهد بود.
4-3- مفهوم موافق و مخالف: یکی دیگر از مواردی که لفظ به معنای التزامی و لازم استعمال میشود، مفهوم در مقابل منطوق است (مشکینی، پیشین، 250 به بعد؛ و محمّدی، پیشین، 73 به بعد؛ و حیدری، پیشین، 119 به بعد؛ و مظفّر، پیشین، 1، 188 به بعد؛ و محقّق داماد، پیشین، 1، 72 به بعد).
4-4- دلالت کلام بر معنایی به وسیلة ملازمة عقلی: علاوه بر سه دلالت مطابقی، تضمّنی، التزامی، سه نوع دلالت دیگر در کتب اصولی مطرح است که به اختصار آنها را مرور میکنیم. مرحوم مظفّر این سه دلالت بعدی را از باب ملازمات عقلیه میدانست نه دلالت وضعی. (مظفّر، پیشین، 1، 240)1- دلالت اقتضا(محمّدی، پیشین، 75 به بعد؛ و مشکینی، پیشین، 133 به بعد؛ و مظفر، پیشین، 1، 232 به بعد)2- دلالت تنبیه(محمّدی، پیشین، 76؛ و مظفّر، پیشین، 234 به بعد؛ و مشکینی، پیشین، همان صفحه). 3- دلالت اشاره(محمّدی، پیشین، 77؛ و مظفّر، پیشین، 1، 238؛ و مشکینی، پیشین، همان صفحه).
4-5- تنقیح مناط قطعی: یکی دیگر از مواردی که میتواند از دلالتهای باب ملازمة عقلی باشد تنقیح مناط است. تنقیح مناط قطعی حجّت است؛ (مکارم شیرازی، 1379، 2، 530) ولی تنقیح مناط ظنّی حجّت نیست.
4-6- الغاء خصوصیت از کلام: گاهی کلامی میشنویم که مطلب خاصی را دربارة شیء خاصّی بیان میکند. بسیاری از سخنان، این قابلیت را دارند که خصوصیات و تعینات خاص را از آن بزداییم و یک معنای ثابت و قابل تطبیق بر امور مشابه دیگر را استنباط کنیم. عموم ضرب المثلها و سخنان حکیمانه چنین هستند. برای مثال: وقتی در داستان حضرت یوسف(ع) میخوانیم که آن حضرت به برادرانش گفت: «إذهبوا بقمیصی هذا فألقوه علی وجه أبی یأت بصیراً[18]»(یوسف، 93) و آنها چنان کردند و چشمان یعقوب (ع) بینا شد.«فلمّا جاء البشیر ألقیه علی وجهه فارتدّ بصیراً[19]» (یوسف، 96) با الغاء خصوصیتهای موجود از جمله: یوسف بودن صاحب پیراهن، پیراهن بودن شیء واسطه، کوری چشم شفا یابنده، میتوان دریافت که در باطن آیات شریفة فوق، این معنا نهفته است که اگر خدا بخواهد، اشیاء بیجان متعلّق به پیامران الهی (ص) و ائمة اطهار (ع) میتوانند هر نوع بیماری را شِفا دهد. بنابراین شِفا گرفتن از حرمهای ائمة اطهار (ع) از نظر شرع مقدس صحیح میباشد و زیارت مشاهد مشرّفة ائمة اطهار، برخلاف نظر وهابیها، نهتنها شرک نیست بلکه مُجاز و حق است که از آیة فوق قابل استنباط است (البته به شرطی که شِفا دادن را به طور استقلالی به خود حرم، ضریح مطهر، پیراهن، کاشی، سنگ و ... نسبت ندهیم و اینها را واسطه در جریان فیض الهی بدانیم.).
معنا و تعریف الغاء خصوصیت، به تنقیح مناط خیلی نزدیک است. در تنقیح مناط تعینات و ویژگیها را به کنار مینهیم تا ملاک و علّت واقعی صدور حکم را بفهمیم؛ ولی در الغاء خصوصیات، معنای بدون تعینات و مغز کلام را در مییابیم.
5- بررسی و اثبات وجود باطن در الفاظ
با عنایت به مطالب مشروح قبلی و بیان اقسام معانی الفاظ و اینکه معنای باطنی کلام عبارتست از لایههای عمیقتر معنایی کلام، میتوان چنین نتیجه گرفت که برخی از معانی یاد شده مثل معنای مطابقی و تضمّنی، معنای ظاهری لفظ هستند و برخی از معانی یاد شده مثل معانی مربوط به دلالت تنبیه و اشاره یا بسیاری از معانی دوّم جملههای انشایی و خبری و یا برخی نکات و پیامهای موجود در جملات و نکات بلاغی نهفته در تکرار مسند و مسندالیه، حذف و ذکر آن دو، معرفه و نکره آوردن آنها، تقدیم و تاخیر آن دو و ... (به علم معانی ر.ک.) همگی یا بیشتر آنها، معناهای عمیقتر و پوشیدهای هستند که بر هر کسی ظاهر نمیشوند. برای مثال: کدام فرد عادی است که از دو آیة شریفة 15 احقاف و 233 بقره بفهمد که اقلّ مدت حمل چقدر است؟ چقدر از انسانها میفهمند که مقدّم داشتن یا تکرار (الجارم، پیشین، 139) نام الله در ادعیه برای تلذّذ است؟ چقدر از انسانها به بُعد تعلیم مسأله در ادعیه توجّه دارند؟ چقدر از انسانها در پشت الفاظ سوزناک عرفانی ادعیه، نکات نظری اعتقادی و کلامی موجود را استخراج میکنند؟ آیا برای مثال، نمیتوان گفت که در فقرات اوّل دعای کمیل که با عبارت اللهُمَّ اغفر لی الذّنوب الَّتی ...شروع میشود ظاهر معنی جملهها، طلب بخشش گناهان است ولی در دل و بطن این جملهها، این مطلب نهفته است که: «گناهان از حیث آثار و تبعات به پنج قسم تقسیم شدهاند: الف) برخی گناهان پردة عصمت آدمی را میدرّند و آبروی انسانها را در جامعه از بین میبرند و به عبارت دیگر شخصیت فردی و اجتماعی انسان را از بین میبرند. ب) برخی گناهان موجب نزول عذاب الهی هستند. ج) برخی گناهان نعمتهای الهی را تغییر میدهند و آنها را از بین میبرند. د) برخی گناهان دعا را حبس میکنند و مانع اجابت آن میشوند. ﻫ) برخی گناهان موجب نزول بلا هستند». بنایراین معانی یادشده سزاوارند تا معنای باطنی نامیده شوند.
آیة دیگری که وجود معنای باطن در کلام (حتّی برخلاف ظاهر، ولی مرتبط با آن) را اثبات میکند، آیة شریفه زیر است: «یا أیها الذین آمنوا لاتتخذوا بطانةً من دونکم لایألونکم خبالاً ودّوا ماعنتّم قد بدت البغضاء من أفواههم و ما تخفی صدورهم أکبر قدبینّا لکم الآیات إن کنتم تعقلون[20]» (آل عمران، 118) علیرغم چرب زبانی و اظهار دوستی یهود، بغض و کینة مسلمین از جملههایی که از دهانشان خارج میشد، قابل فهم بود.[21] از جملة «و ما تخفی صدورهم أکبر» فهمیده میشود که دشمنان دوستنما، خیلی کم حرف میزنند و مواظب خودشان هستند و رفتار و گفتارشان کنترل شده است و اگر از چنین افرادی علائم خاصی دیدیم، باید بدانیم که نیات واقعی آنها چندین برابر این اطّلاعات لو رفته و فاش شده است. دو جملة پایانی این آیة شریفه نیز خیلی گویا هستند. خود آیه میفرماید که توجّه در گفتار یهودیان دوست نما و کشف دشمنی آنان یک نشانه است اگر تعقّل کنید. بعید نیست که جملة شریفة «إن کنتم تعقلون» اشاره به این باشد که کشف باطن گفتارهای یهودیان دوست نما، کار عقلی است (ملاحظه میشود که آن معنای باطنی پوشیده، خلاف اظهارات یهود بود؛ ولی با این حال تنها معبر فهم آن معنای پوشیده، همین ظواهر اظهارات آنها بوده است).
6- چند نکته راجع به باطن الفاظ
حال که وجود باطن در الفاظ تبیین شد، به چند نکته اشاره میشود:
- دلالت لفظ بر معنا، قرار دادی است و لفظ فقط سبب و وسیلة انتقال معناست.
- معنای باطنی لفظ نمیتواند با معنای ظاهری آن متناقض باشد.
- معنای باطنی الفاظ مرتبط و متناسب با معنای ظاهری آن است.
- وجود باطن در بیشتر یا تعدادی از الفاظ و اقوال، دلیل وجود معنای باطنی در کلیه الفاظ و عبارات و جملههای انسانها نیست.
- معنای باطنی میتواند بیش از یکی باشد.
- برخی از معانی باطنی مثل مورد اوّل دلالت تنبیه، فقط برای متکلّم و مخاطب، قابل فهم است. (به همین دلیل معتقدیم، که در قرآن و احکام فقهی مواردی از باطن وجود دارد که فقط پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) میفهمند).
- شارع مقدس برای بیان مقصود خود، طریقة خاص و جدیدی وضع نکرده و از همان قوانین و قواعد لغوی، نحوی، معانی و بیانی متداول استفاده کرده است. بنابراین اگر با قواعد و اصول مطرح شده در علم معانی، بیان، اصول فقه و ... بتوان مقداری از معانی پوشیده در کلام بشری را فهمید، میتوان به خاطر وحدت ملاک، آنرا به کلام وحی و احکام فقهی نیز تسرّی داد.
7- سقوط یا عدم سقوط حجیت معنای ظاهری لفظ
این بحث از دو جنبه قابل طرح و بررسی است:1- سقوط یا عدم سقوط احکام ظاهری فقهی. 2- سقوط یا عدم سقوط معنای ظاهری الفاظ (به طور عموم).
جنبة اوّل از سوی افراد مغرض یا مبتدی در اسلام (باطنیان یا عارف نمایان) مطرح شده است؛ ولی بررسی همه جانبه و ژرف نگری در سیرة عملی پیامبر اکرم (ص) و ائمة اطهار (ع)، به صراحت هر چه تمامتر، اعلام میکند که دستیابی به باطن احکام نورانی و شریعت غراء اسلام، هرگز دلیلی بر سقوط احکام ظاهری اسلام نیست؛ زیرا طبق اخبار متواتر از نبی مکرّم (ص) و ائمة اطهار (ع) که بالاترین درک و فهم را از ظاهر و باطن اسلام داشتند، هرگز تا آخر عمر، یک لحظه از عمل به ظواهر غفلت ننمودند، بلکه به دستور قرآن کریم در آیة شریفهی «و من اللیل فتهجّد به نافلة لک عسی أن یبعثک ربّک مقاماً محموداً[22]» (إسراء، 79) پیامبر اعظم (ص) با انجام نوافل روزانه و شبانه و با گرفتن روزههای مستحبّی حدّاقّل سه روز در هر ماه، در طول سال سه برابر مردم عادّی نماز میخواندند و حدّاقّل دو برابر مردم عادّی روزه میگرفتند.
با این توصیف، ادّعای سقوط احکام ظاهری نماز، روزه، حجّ و ... از افرادی که باطن احکام فقهی را فهمیدهاند، گزافهای بیش نیست.
در مورد جنبه دوّم باید گفت: در مواردی که لفظی دارای یک معنای حقیقی و یک معنای مجازی است و یا در مواردی که لفظی یک معنای ظاهری و یک معنی بالاتر باطنی دارد ، دو حالت متصوّر است:
2- الف) در بحث حقیقت و مجاز، در صورت استعمال لفظ در معنای مجازی، با توجّه به وجود قرینه صارفه، معنای ظاهری لفظ به طور حتم سقوط میکند. برای مثال در مجاز مرسل به علاقه محلّیت وقتی میگوییم که: «اجازه دهید به خانه بگویم.» در این جمله، هرگز معنای حقیقی و موضوع له خانه، مراد نیست. به طور قطع معنای مجازی مورد نظر است نه حقیقی. یا در استعاره که برای مثال حافظ میگوید:
ستارهای بدرخشید و ماه منزل شد دل رمیدة ما را رفیق و مونس شد
هرگز معنای حقیقی «ستاره» و «ماه» مورد نظر نیست و این دو کلمه استعاره از انسان زیباروی و به احتمالی زیاد، پیامبر اعظم (ص) است. در این مورد وجود قرینه الزامی است.
2- ب) در مواردی مثل کنایه، دلالت اقتضا، دلالت تنبیه و دلالت اشاره و بسیاری از موارد دیگر، لفظ از معنای اوّل و ظاهری، تهی نمیشود؛ برای مثال وقتی به کنایه میگوییم که «زید کثیرالرماد» (خاکستر خانة زید خیلی زیاد است.) کثرت رماد کنایه از سخاوت و مهمان نوازی زید است؛ ولی هرگز معنای حقیقی و ظاهر آن سقوط نمیکند؛ یعنی هر چند این عبارت بر سخاوت زید دلالت میکند، در عین حال در واقع خاکستر خانة زید هم زیاد است؛ یا در دلالت اقتضا وقتی میگوییم «واسئل القریة التی کنّا فیها[23]» (یوسف، 82) که باید برای درستی و صدق سخن، کلمه «اهل» را قبل از «القریه» در تقدیر بگیریم؛ قریه به همان معنای ظاهری خود استعمال شده و در اینجا ظاهر کلمه ساقط نشده است و یا اینکه وقتی در دلالت تنبیه از جمله «ساعت ده است» میفهمیم که مخاطب یا متکلّم باید به جلسهای یا جایی برود، این معنای باطنی، موجب از بین رفتن معنای ظاهری جمله نیست و در عالم واقع ساعت ده است.
همینطور در دلالت اشاره و مثال استنباط میزان اقلّ مدّت حمل از دو آیة (احقاف، 15 و بقره، 233)، وجود معنای باطنی (اقلّ مدّت حمل) هرگز به معنای سقوط معنای ظاهری آن آیات شریفه نیست.
همچنین در مواردی مثل مفهوم موافق یا مخالف، هرگز درک مفهوم به معنی از بین رفتن منطوق و یا ظاهر نیست؛ برای مثال وقتی قرآن میفرماید: «و لا تقل لهما افّ» (إسراء، 23) اگر کسی همزمان با معنای منطوق آیه، دو معنای مفهوم موافق «لاتضربهما» و معنای مفهوم مخالف «احترمهما» را از این جمله فهمید، فهم این دو معنای مفهومی و باطنی، هرگز به معنای سقوط ظاهر آیه و معنای منطوقی آن نیست.
در مجموع باید گفت که برای سقوط ظاهر لفظ در موارد خاصی (مثل مجاز و استعاره)، باید قرینهای باشد و اصل بر عدم سقوط معنای ظاهری لفظ است. حفظ معنای ظاهری لفظ به قدری اصیل و مهم است که علمای علم اصول، سایر اصول لفظی را نیز از صغریات اصاله الظهور دانستهاند (برای نمونه مظفّر، پیشین، 1، 64).
8- یک شبهه و سؤال مهم
در علم اصول فقه بحث میشود که در کلماتی مثل «شیر» که مشترک لفظی هستند، در هر استعمال، فقط میتوان یکی از معانیاش را اراده کرد؛ امّا ارادة همزمان دو یا چند معنا از یک مشترک لفظی مفرد در هر استعمال، محلّ اختلاف است و اکثر علما بر جایز نبودن چنین امری (اراده دو یا چند معنا به طور همزمان از یک مشترک لفظی مفرد در هر استعمال) نظر دادهاند (مظفّر، پیشین، 1، 68 و نیز آخوند خراسانی، پیشین، 53 به بعد و ...). دلیل این عدم جواز را بدین سان بیان کردهاند: لفظ آلت و وسیلة معناست و فانی در آن. امکان ندارد که یک وسیله در آن واحد برای دو معنا آلت و مرآت باشد.
حال سؤال این است که اگر اراده همزمان دو یا چند معنا از یک مشترک لفظی ممکن نیست، پس چگونه میتوان از یک عبارت یا جملهای، به طور همزمان و در آن واحد، دو یا چند معنای مختلف (ظاهری و باطنی) را اراده کرد؟
در پاسخ میگوییم: اوّلاًبرخی از علما قائل هستند که در مشترک لفظی، امکان اراده بیش از یک معنا در هر استعمال، وجود دارد. از جمله مرحوم آیه ا... مشکینی میفرماید: «علما در استعمال مشترک لفظی در بیش از یک معنا اختلاف کردهاند. عدّهای آن را منع و تعدادی دیگر آن را جایز دانستهاند. قول حق این است که در صورت پذیرش طبع انسانی، آنرا با وجود قرینه، جایز بدانیم ... مانند این آیه شریفه که میفرماید: و أنّ المساجد لله(جن، 18) زیرا در اینجا کلمه مساجد هم به معنی مسجدها میباشد و هم به معنای اعضایی که در سجده به زمین گذاشته میشود. مثالهای آن در قرآن زیاد است و ما آن را از قرآئن خارجی میفهمیم» (مشکینی، پیشین، 37).
ثانیاً: این اشکال و یا بحث در مورد کلمات مشترک لفظی مفرد مطرح است نه همة الفاظ و جملات. بنابراین اگر لفظی عام و یا مطلق باشد، میتواند در آن واحد و در یک استعمال بر همة مصادیق و افرادش تطبیق کند و یا اگر عبارت و جملهای، علامت بر معنایی باشد مثل دلالت تنبیه، میتواند همزمان حامل دو معنا در یک استعمال باشد؛ همانطوریکه قبل از این مثالهایی بیان شد. همینطور جملههایی که بر دلالت اقتضا، دلالت تنبیه، دلالت اشاره، مفهوم موافق و مخالف، کنایه و تعریض دلالت میکنند، مشترک لفظی نیستند که آن اشکال در اینها هم مطرح شود. به تعبیر اصولی، این موارد تخصّصاً از محلّ اشکال بیرون هستند و مثالهای بیان شده در صفحات قبلی، وقوع امکان جواز اراده اکثر از یک معنا در این موارد را اثبات میکند (و اقوی دلیل امکان شیء، وقوع آن است.).
شواهد مؤید این قول عبارتند از: الف) روایاتی که وجود معنای باطنی هفتگانه یا هفتادگانه را در قرآن اثبات میکنند (منابع پیشین در همین مقاله)، بیانگر جواز امکان ارادة اکثر از یک معنا (به طور همزمان و به صورت ظاهری و باطنی) از آیات نورانی قرآن هستند. ب) آخوند خراسانی در این زمینه میفرمایند: وجود باطن در قرآن به معنای استعمال لفظ در اکثر از یک معنا نیست؛ زیرا ممکن است باطن قرآن از جنس لوازم کلام باشد نه معنای آن و ممکن است باطن، یک معنای مستقلی باشد که به هنگام اطلاق لفظ لحاظ میشوند (آخوند خراسانی، پیشین، 55-56).ج) آیه ا... جوادی آملی میفرماید: بحث باطن قرآن، حمل لفظ بر سطوح مختلف یک معناست نه حمل لفظ بر مفاهیم مختلف از آن تا شبهه مشترک لفظی و ... پیش آید (جوادی آملی، پیشین).
خلاصه اینکه بحث معنای ظاهری و باطنی از جنس بحث مشترک لفظی نیست بلکه بحث از فهم مراتب مختلف یک حقیقت ذات تشکیک است.
نتیجه
از مجموع مباحث این مقاله نتیجه میگیریم که:
1- احکام فقهی در قالب جملهها و الفاظ بیان میشود. در هر زبان کل یا بیشتر الفاظ و جملهها، همزمان، ظرفیت تحمّل لایهها و سطوح مختلف معنایی را دارند. جملهها و احکام فقهی نیز به عنوان جزئی از کلّ چنین ظرفیتی را دارند.
2- زمانی که لایهها و سطوح مختلف معنایی در یک کلام وجود داشته باشد، لایة اوّل معنا را «معنای ظاهر» و بقیة لایهها و سطوح زیرین معنایی را «معنای باطنی» مینامیم؛ زیرا این معانی در بسیاری از اوقات پوشیده و فهمشان نیازمند دقّت و تیزبینی است.
3- بخشی از معانی لایهها و سطوح زیرین کلام عبارتست از:
معانی مربوط به دلالت تنبیه و اشاره یا بسیاری از معانی دوّم جملههای انشایی و خبری و یا برخی نکات و پیامهای موجود در جملهها و نکات بلاغی نهفته در تکرار مسند و مسندالیه، حذف و ذکر آن دو، معرفه و نکره آوردن آنها، تقدیم و تأخیر آن دو و... ونیز معانی حاصل از تنقیح مناط قطعی و الغاء خصوصیت کلام و گاهی اهداف و غایات کلام که میتوان همه را تحت شرایطی معنای باطنی نامید.
4- انسانها میتوانند حدّاقل بخشی از معنای باطنی موجود در احکام فقهی را به طور ضابطهمند دریابند.
5- معنای باطنی و ظاهری در احکام فقهی به هم مرتبط هستند و معانی بیگانه از ضوابط ارائه شده در این مقاله قابل پذیرش نیستند؛ مگر از طریق روایات صحیح و متقن از ائمه اطهار (ع)؛ زیرا این بزرگواران مخاطبان اصلی قرآن و احکام فقهی هستند و احتمال وجود رمز و راز ویژه بین آنها و خدای متعال خیلی قوی است.
منابع
[1]- ابو نصر سراج از علمای قرن چهارم و متوفی 378 ه.ق. معادل 988م. میباشد.
[2] - امّا القسم الثانی و هو الذی یعمل لتشخیص الظواهر کتشخیص ان اللفظ المفرد الفلانی کلفظ الصعید او صیغة افعل او ان المرکب الفلانی ...الظّنّ الحاصل هنا یرجع الی الظّنّ اللّغوی او الانفهام العرفی.
[3] - به نطر نگارنده این سخن قابل مناقشه است؛ زیرا ظواهر الفاظ نیز گاهی هم از حیث کشف مدالیل الفاظ و هم از حیث کشف مراد و مقاصد متکلّم (خداوند متعال) نیازمند تفسیرند (طباطبایی، المیزان، 1، 4-8). به تعبیر دیگر تفسیر برای واکاوی معانی مختلف احتمالی در کلام و تعیین مراد خداوند متعال از آن حتّی در ظواهر نیز لازم است و سیرة عملی عموم مفسرین از طریقین در ارائه تفسیر برای کل آیات قرآن مجید و سیرة عملی کل متشرعه در رجوع به تفسیر کل آیات در تفاسیر مؤید این ادعاست.
[4] - ترجمه: قرآن ... قرآن ظاهری دارد و باطنی. ظاهرش زیبا است و باطنش عمیق است.
[5]- امروزه علمای روانشناسی با بررسی الفاظ و عبارات بکار رفته در متن داستانها و سایر نوشتهها، تلفیق رنگهای تابلوهای نقاشی، قیافهها و سایر مشخصات ظاهری مجسمهها، ابیات و عبارات انتخاب شده برای تابلوهای خطاطی میتوانند حالات روحی و احساسی، فضای ذهنی و فکری، آرزوها، شکستها و پیروزیها و سرخوردگیهای صاحب اثر را بفهمند. بکار بردن رنگهای شاد در تابلوهای نقاشی. معنایی دارد و استعمال رنگهای سیاه و... در تابلوهای نقاشی معنای دیگری دارد.
خوشبختانه قرآن کریم در این زمینه نیز اشاراتی دارد: برای نمونه به این آیه از قرآن در مورد منافقان توجّه فرمایید: «و لو نشاء لاریناکهم فلعرفتهم بسیماهم و لتعرفنهم فی لحن القول والله یعلم اعمالکم.» (محمّد، 30) یعنی این منافقان بیمار دل را از کنایهها، نیشها و تعبیرات موذیانه و منافقانهشان میتوان شناخت. (برگزیده تفسیر نمونه / 458) خداوند در این آیه صریحاً میفرماید که باطن لحن سخنان منافقان، نفاق آنها را لو میدهد. پرواضح است که منافقان افراد زیرکی هستند که نمیخواهند لو روند و افشا شوند. لذا نفاق و دشمنی را در دل نهان میکنند؛ ولی با دقت در لحن سخن و بیاناتشان، باطن کثیف آنها را میتوان فهمید. شبیه این معنا در مورد یهود گفته شده است که: «یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا بطانة من دونکم لا یالونکم خبالاً ودّوا ما عنتّم قد بدت البغضاء من افواههم و ماتخفی صدورهم اکبر قد بینّا لکم الآیات إن کنتم تعقلون (آل عمران، 118) شاید به خاطر پوشیده و باطنی بودن این معنا در کلام یهود بود که خداوند دو جمله ی پایانی آیه را بیان فرموده؛ یعنی فهم کامل (همه آیات به ویژه) این آیه نیازمند تعقل کامل است.
[6] - همانطوری که جای مباحثی نظیر هرمنوتیک و برخی از نظریات عام اصول فقهی مثل تأثیر زمان و مکان در اجتهاد نیز در علم اصول فقه خالی است.
[7]- ترجمه: «ای ایمان آوردهها اگر از خدا تقوا پیشه کنید، خداوند به شما فرقان (وسیله شناخت) میدهد».
[8]- ترجمه: «فقط پاکان و تطهیر شدگان، معارف قرآنی را در مییابند».
[9]- ترجمه: «آیا آن کفار دربارة قرآن تدبر نمیکنند یا بر دلهایشان قفل زده شده است؟»
[10]- ترجمه: امام صادق (ع) فرمود: ای هیثم تمیمی! همانا کسانی به ظاهر [قرآن] ایمان آوردند، ولی به باطن آن کافر شدند و بعد از آنها گروهی به باطن [قرآن] ایمان آوردند، ولی به ظاهر آن کفر ورزیدند. این نوع ایمان سودی به حال آنان ندارد و ایمان نیست. (ایمان شخص [تنها] به وسیلة ظاهر کامل نمیشود.) و بدون ظاهر هم باطنی وجود ندارد.
[11]- ترجمه: امام صادق (ع) فرمودند: هیچ کس نمیتواند ادعا کند که کلّ قرآن یعنی، ظاهر و باطن آن را جمع کرده است (یعنی علم همة آن را دارد) مگر اوصیای الهی.
[12]- ترجمه: ابوحمزه ثمالی نقل میکند که امام باقر (ع) فرمود: کسی به غیر از اوصیای الهی از این امّت کسی را پیدا نکردم که [کلّ] قرآن را جمع کرده باشد.
1- ترجمه: خدا را عبادت کنید و چیزی را برای او شریک قائل نشوید.
[14]- این را وضع تعیینی نامند. ر. ک. به محمدی، ابوالحسن، 1384، 35 و نیز حیدری، بی تا، 55؛ و نیز مشکینی، 1396، 1396 و نیز مظفّر، اصول فقه، 1382: 1،25، و نیز آخوند خراسانی، بیتا، 74.
[15]- این را وضع تعینی نامند. تمام منابع قبلی، همان صفحات.
[16] - برخی علما این موارد را انگیزة انشاء امر میدانند نه معنای دوّم برای امر. اگر این نظر صحیح باشد باز هم به اصل ادعای این مقاله خدشهای وارد نمیشود؛ زیرا اوّلاً این نکته فقط یک دقت علمی است و در عمل تفاوت و ثمرة چندانی ندارد. ثانیاً اگر موارد یاد شده را انگیزههای متکلّم بدانیم نه معنای لفظ، در این صورت آنها بیشتر سزاوار اطلاق عنوان «باطن» هستند؛ زیرا میزان پوشیدگی انگیزه در لابلای سخن، بیشتر از پوشیدگی معنای لفظ در سخن است.
همین طور است مباحث بعدی در باره نهی و استفهام و ...
[17] - برخی از علمای اصولی متقدم معنای اصلی نهی را، ترک فعل منهی عنه دانستهاند (ابنزینالدین،1378) و برخی از علمای اصولی متأخّر معنای اصلی نهی را، طلب کف نفس میدانند و حرمت را جزو مستنبطات عقل معرّفی میکنند (از جمله اصول فقه مظفر).
[18] - ترجمه: این پیراهن مرا ببرید به روی پدرم بکشید، بیناییاش را باز مییابد.
[19]- ترجمه: زمانی که پیشرو کاروان آمد، آن پیراهن را به صورت حضرت یعقوب گذاشت و او بینا شد.
[20]- ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردهاید، غیر از هم مسلکان خود برای خود، دوست و همرازی انتخاب نکنید و بیگانگان را از اسرار و رازهای درونی خود باخبر نسازید. همواره علاقة آنها این است که شما در رنج و زحمت باشید. آثار عداوت و دشمنی از لابلای سخن آنان آشکار است. آنچه از عداوت و دشمنی در دل خود پنهان کردهاند، به مراتب از آنچه بر زبان میآورند، بزرگتر است. ما برای شما نشانهها را توضیح دادیم، اگر در آنها تدبّر کنید.
[21]- قابل فهم بود، ولی مسلمین عادی نمیفهمیدند؛ زیرا «سخنان دوستانة دروغین» ظاهر بود و «بغض و کینه آنان» باطن آن سخنان بود که برای افراد تیزبین از لابلای کلام قابل تشخیص بود. آری این باطن پوشیده، برای افراد عادی به سادگی قابل تشخیص نبود؛ زیرا اگر مسلمین عادّی، این مطلب را میفهمیدند، آیه نازل نمیشد.
[22]- ترجمه: بخشی از شب را به نماز شب و راز و نیاز بیدار بمان و شب زنده داری کن. این دستور فقط مختصّ توست. امید که خداوند تورا به جایگاهی شایسته و مقامی پسندیده برساند.
[23]- ترجمه: برادران حضرت یوسف (ع) به حضرت یعقوب (ع) گفتند: از اهل روستایی که ما در آن بودیم، بپرس.