نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار دانشگاه گیلان
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
اقرار در امور حقوقی در رأس دلایل دیگر قرار دارد به طوری که در برخی از نظامهای حقوقی اقرار را به عنوان ملکة ادله و یا شاه دلیل نیز گفتهاند. چنانچه اقرار بر امر حقوقی وجود داشته باشد قاضی محکمه به دنبال دلایل دیگر نخواهد بود، این امر در مادة 202 قانون آیین دادرسی مدنی[1] مورد تأکید قرار گرفته است و حتی حکم صادره از سوی مرجع رسیدگیکننده که مستند به اقرار قاطع دعوی باشد قطعی بوده و قابلیت تجدیدنظر و فرجام را نخواهد داشت[2]، در بیان دلایل اثبات دعوای مقرر در هر دو قانون مدنی و آیین دادرسی مدنی، اقرار در صدر ادلة دیگر واقع شده است و به مصداق «اقرار العقلاء علی انفسهم جائز» اقرارکننده را به نتیجه اقرارش ملزم مینماید، در حالی که در امور کیفری اقرار از چنین جایگاهی برخوردار نیست چه بسا اقرارها تلقینی و یا با قصد حمایت از اشخاص دیگر، یا برای تحتالشعاع قراردادن تحقیقات و انحراف آن از مسیر اصلی و یا اصولاً از طرق غیرمتعارف تحصیل شده باشد. از آنجا که احتمال دارد اقرار نمودن با لحاظ جمیع شرایط قانونی آن صورت نگرفته باشد هر چند با عنایت به جایگاه و قدرت اثباتی دلیل مزبور، انکار اقرار و یا رجوع و عدول از آن جایز دانسته نشده است، اما بنا به فلسفه لزوم تحقق تمامی شرایط صحت یک دلیل برای اثرگذاری تام و کامل آن، هنگامی که اقرار با تصور نادرستی از واقعیت و یا با مخدوش بودن قصد و رضا یا به جهات وجود عذری صورت گرفته باشد یا آنکه بنابه هر دلیلی دروغ بودن مفاد اقرار از سوی مقر و یا سایر اشخاص ذینفع اثبات شود مقنن بر چنین اقراری اثر قانونی مترتب نکرده و به مقر اجازه داده است که از اقرار مذکور برگردد و ملزم به آثار ناشی از آن نباشد.
مفاهیم
مفهوم اقرار
اقرار در لغت از ریشة قَّرَّ قراراً قرّاً، تقراراً و تقره است و به معانی اعتراف نمودن، اذعان کردن حقی برای صاحب آن و اثبات کردن چیزی یا کسی در جایی به کار رفته است (طریحی، مجمع البحرین، 456).
«اقرار به زبان دادرسی عبارت از اعترافی است که کسی به صحت امری که علیه او اظهار شده بنماید» (متین دفتری، آیین دادرسی مدنی، 278، 3)به بیانی دیگر: «اقرار عبارت است از إخبار از وضع خاص موجود که به سود غیر و به زیان مخبر و یا موکل[3] اوست» (لنگرودی، ترمینولوژی حقوق، 177).
اقرار در مادة 1259 قانون مدنی اینچنین تعریف شده است: «اقرار عبارت از إخبار به حقی است برای غیر بر ضرر خود». این تعریف عین تعریف فقهاء از اقرار است چرا که ایشان در تعریف اقرار بیان داشتهاند: «هو إخبارٌ بحقٍّ علی نفسه» و یا در تعریفی مشابه بیان شده است: «هو إخبار الانسان عن حق لازمٌ له»با توجه به تعاریف به عمل آمده از اقرار به چهار عنصر «إخبار»، «حق»، «به نفع غیر» و «به ضرر خود» برمیخوریم.
چنانچه شخصی از روی قصد و اختیار به وجود حقی بر ذمه خود به نفع شخص یا اشخاص دیگر خبر دهد اصطلاحاً میگوییم او به امر مزبور اقرار کرده است. بنابراین هر کدام از عناصر چهارگانه مزبور در بیان شخص و یا نوشته کتبی او[4] موجود نباشد نمیتوانیم آن را اقرار بنامیم چنانچه خبر مزبور از نفعی برای خبردهنده به ضرر دیگران مطلبی بیان کند آن را ادعا گویند که خبردهنده یا مدعی باید آن را اثبات نماید و در صورتی که خبر مزبور به نفع شخص یا اشخاصی و به ضرر شخص یا اشخاصی غیر از خبردهنده باشد، آن را شهادت نامیدهاند که در صورت حصول جمیع شرایط شهادت، به نفع و ضرر دیگران قابل استناد و استفاده خواهد بود و در صورتی که خبر مزبور از وجود حق یا دینی بر ذمه خبردهنده، خبر ندهد نمیتوان به آن اطلاق اقرار نمود زیرا مقنن صرفاً چنین اخباری را که واجد شرایط لازم و فاقد موانع قانونی و شرعی باشد اقرار میداند.
مفهوم انکار
انکار در لغت به معنی وازدن، نپذیرفتن، ناشناختن، عدم اقرار، حاشا کردن و اظهار ناآشنایی آمده است (معین، پیشین، 269 و لنگرودی، دانشنامه حقوقی، 96) بنابراین مقصود از انکار بعد از اقرار آن است که شخص مُقِر بنابه دلائلی مدعی صحیح و قانونی نبودن اقرار خویش باشد و از آن رجوع یا عدول کند.
تبیین موضع مقنن
مقنن انکار بعد از اقرار در امور مدنی را مسموع ندانسته است اما چنانچه ثابت شود که اقرار مزبور مبنی بر اشتباه یا غلط بوده یا به لحاظ عذری صورت گرفته است به انکار بعد از اقرار توجه میشود اما تا زمانی که مُقِرّ نتواند ادعای خویش در خصوص مبنی بر فاسد، مبنی بر اشتباه و یا غلط بودن اقرار و یا وجود عذر مزبور را ثابت کند همچنان مأخوذ و ملزم به اقرار خویش خواهد بود[5]. رویة قضایی نیز انکار بعد از اقرار را نپذیرفته است[6].
حقوقدانان کشورمان در تجزیه و تحلیل حکم مقنن نظراتی به شرح زیر ابراز کردهاند:
«رجوع از اقرار یا انکار آن پس از اقرار تأثیری ندارد و اقرارکننده ملزم به اقرار خویش است زیرا شخص عاقل و رشیدی در کمال آزادی به وجود حقی برای غیر به ضرر خویش اعتراف کرده و این خود اشاره بر این است که حق مزبور در واقع موجود بوده است و احتمال آنکه اقرار او شرایط لازم را فاقد باشد خلاف ظاهر است و اثبات آن مستلزم اقامه بینه است به علاوه با اقرار عاقل بالغ، حقی به سود مقرٌله پدید میآید اما رجوع از اقرار مستلزم ابطال حق مزبور است و این امر ظلم و برخلاف عدالتی است که خداوند بندگانش را به آن امر کرده است. با این حال عدم بطلان اقرار به وسیله رجوع کلیت ندارد و دارای استثناء است» (محقق داماد، قواعد فقه (بخش قضایی)، 59، 3).
«وقتی شخص بالغ و عاقل و رشیدی قاصداً و از روی اختیار اقرار به امری میکند، باید قبول کنیم که لابد حق مورد اقرار به نفع مقرٌله وجود داشته است و خلاف این امر اگر ادعا هم بشود مسموع نیست مگر اینکه مقر مدعی باشد که اقرار او فاقد شرایط قانونی بوده و یا اینکه مبتنی بر اشتباه و یا غلط بوده است (شیخنیا، ادله اثبات دعوی، 73).
حقوقدان دیگری در توجیه عدم پذیرش انکار بعد از اقرار از سوی مقنن، بیان داشتهاند: «انکار فسخ اقرار است و معقول نیست که شخص عاقل و رشیدی از روی قصد و اختیار، اقرار بر امری کند و سپس آن را بر هم زند و انکار کند به علاوه اگر بنا بر این باشد که هر کسی پس از اقرار و اعتراف بر امری بتواند آن را انکار کند، اعتماد متقابل میان افراد جامعه متزلزل میشود و روابط اجتماعی به هم میخورد...» (صدرزاده افشار، ادله اثبات دعوی در حقوق ایران، 127).
نتیجهای که از بیان نظرات مزبور به دست میآید این است که با توجه به جایگاه اقرار در بین سایر ادله اثبات دعاوی مدنی، ارزش اثباتی آن و اینکه پس از آنکه اقرار به سود مدعی صورت گیرد دیگر محکمه به دنبال دلیل دیگری برای اثبات ادعای وی نخواهد بود، لذا باید اصل را همچنان بر عدم پذیرش هر گونه ادعایی برخلاف اقرار به عمل آمده بدانیم و جز در موارد استثنایی و بنابه مجوز مقنن قائل به امکان عدول و رجوع از اقرار نگردیم. البته چنانچه مقر، با اقرار مجدد به نفع شخص دیگری غیر از مقرٌله نسبت به همان موضوع مقرٌبه، نتواند موجبات بیاعتباری اقرار اول را فراهم آورد، به هر دو اقرار ملتزم خواهد بود و باید در مقابل هر دو مقرٌله پاسخگو باشد. مانند اینکه ابتدا نسبت به وجود حقی بر عهده خود نسبت به «الف» اقرار کند اما سپس نسبت به همان حق، به نفع «ب» اقرار نماید. تا زمانی که نتواند بی اعتباری اقرار خویش به نفع «الف» را اثبات نماید نسبت به حق مزبور، هم در مقابل «الف» و هم در مقابل«ب» متعهد خواهد بود.
در بین حقوقدانان کشورمان در مورد اینکه چگونه اقراری می تواند مورد انکار بعدی مقر قرار گیرد، اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی چنین انکاری را به تبعیت از حقوقدانان فرانسه منحصر به اقرار در دادگاه دانستهاند و تشخیص صحت و سقم اقرار خارج از دادگاه را بر عهده مقام رسیدگیکننده میدانند (شمس،آیین دادرسی مدنی پیشرفته، 304، 3 و 309). اما برخی دیگر تفاوتی بین اقرار در دادگاه و اقرار خارج از دادگاه قائل نیستند (امامی، حقوق مدنی، 6 ، 51 و کاتوزیان، اثبات و دلیل اثبات، 262، 1).
«فقهاء لفظ صریح انکار را مطرح ننمودهاند و بحث مذکور را تحت عنوان تعقیب اقرار به چیزی که منافی اقرار است مطرح میکنند» (جمعی از نویسندگان، ادله اثبات دعاوی کیفری، 128)[7].
موارد قانونی پذیرش انکار بعد از اقرار
هم چنانکه در ماده 1277 مشاهده شد مقنن با ابتناء اصل عدم پذیرش انکار بعد از اقرار مواردی را برشمرده است که در صورت اثبات یکی از این موارد، شخص مقر میتواند از اقرار سابق خود بازگردد یا به اصطلاح به انکار اقرار قبلی خود بپردازد، هر چند واژگانی مانند فساد، اشتباه و یا غلط، ممکن است معانی نزدیک به یکدیگر را القاء کنند اما با توضیحاتی که خواهد آمد تفاوتهای آنها از نظر مقنن آشکار خواهد گردید، موارد مزبور به قرار ذیلند:
فاسد بودن اقرار
فساد در عمل حقوقی صفتی است که به اعتبار آن صفت، عمل حقوقی نمیتواند دارای آثار قانونی باشد (لنگرودی، ترمینولوژی حقوق، 502) یا وصف عمل حقوقی است که به جهت عدم رعایت قانون، فاقد هرگونه اثر باشد، مانند بیع صغیر یا مجبور و معاملات مست و هازل. با بیان مفهوم فساد که در مقابل صحت به کار میرود، اقرار فاسد به اقراری اطلاق میشود که فاقد شرایط صحت اقرار باشد. بنابراین، اقراری میتواند منشأ اثر مورد نظر مقنن باشد که تمام شرایط صحت اقرار، مندرج در قانون و نزد شارع را دارا است. در صورت عدم وجود یک یا برخی از شرایط صحت اقرار اعم از شرایط خود اقرار، مُقِر، مُقِرٌبِه و نیز مُقِرٌلَه میتوان با اثبات موارد مقرر در قانون مدنی (مواد 1274-1259)[8] از تأثیرگذاری اقرار به عمل آمده جلوگیری کرد یا به اصطلاح در برابر اقرار صحیح، چنین اقراری را به زعم مقنن به لحاظ فقدان شرایط صحت فاسد دانست. به عنوان مثال در صورتی که ثابت شود مُقِر به شوخی اقرار کرده و یا مجنون است[9] البته چنانچه اقرارکننده مجنون ادواری باشد و در حالت افاقه و سلامت روانی اقرار کند اقرار وی نافذ خواهد بود (شهید ثانی، شرح لمعه، 209، 2) و یا در حالتی که دارای اراده کامل نباشد و یا این که به کلی فاقد قصد و یا اختیار باشد؛ مواردی اینچنین که از غیر واقعی بودن اقرار حکایت کند میتواند موجبات پذیرش انکار پس از اقرار را فراهم سازد. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز اقرار ناشی از اجبار و تهدید را فاقد اعتبار دانسته است[10].
در روایات وارده از ائمه و معصومین علیهم السلام نیز اقراری که از روی قصد و اختیار صورت نگرفته باشد، فاقد قدرت اثباتی دانسته شده است، از قبیل روایت وارده از امام صادق (ع) که ایشان میفرمایند: حضرت علی (ع) فرمودند: «من أقر عند تجرید أو تخویف أو حبس أو تهدید فلا حد علیه». کسی که در برابر برهنه کردن، ترس، زندان یا تهدید اقرار کند حد بر او جاری نمیشود. همچنین در جای دیگری به همین مضمون نقل شده است: «لا قطع علی أحد أن یخوف من ضرب و لا قید و لا سجن و لا تعنیف و إن لم یعترف سقط عنه لمکان التخویف» (شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، 497 و 498 ).
«اثبات فساد اقرار با استناد به امارههای قانونی دیگر ممکن نیست» (کاتوزیان، پیشین، 265) بلکه باید دلیلی بر فساد اقرار اقامه گردد تا قابلیت پذیرش برای بیاعتبار ساختن اقرار را داشته باشد، مقنن این امر را در ماده 1161 قانون مدنی بیان داشته است که: «در مورد مواد قبل هرگاه شوهر، صریحاً یا ضمناً اقرار به ابوت خود کرده باشد، دعوای نفی ولد از او مسموع نخواهد بود». یعنی بعد از آنکه حسب اقرار صریح و یا ضمنی شخص، رابطه پدر و فرزندی وی نسبت به شخص متولد شده ثابت شد، دیگر چنین پدری نمیتواند با بیان اینکه چون اماره فراش وجود ندارد، لذا اقرار مزبور را قبول ندارد، بدیهی است همچنان که بیان شد اماره یارای برابری با دلیل را ندارد چرا که اماره ایجاد ظن میکند اما دلیل و به ویژه دلیلی مانند اقرار، ایجاد قطع و یقین میکند و درنتیجه در مقام اثبات ادعا، دلیل بر اماره مقدم است.
مبتنی بر اشتباه بودن اقرار
اشتباه در لغت به معنای پوشیده شدن، نهفته ماندن، نشناختن، باز ندانستن و سهو و خطا آمده است (معین، پیشین، 193). اشتباه در مفهوم حقوقی نیز از معنای لغوی دور نیافتاده است، «اشتباه یعنی ابهام و اختلاط و آن عبارت است از تصور خلاف واقع از چیزی». (لنگرودی، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، 389، 1). لنگرودی چنین اشتباهی را اصطلاحاً «اشتباه اقراری» نیز نامیده است (همان، 390) و یا حقوقدان دیگری، اشتباه در اقرار را این چنین تعریف کردهاند: «اشتباهی که ممکن است شخص بنماید و در اثر آن برخلاف حقیقت اقرار به زیان خود کند» (امامی، پیشین، 53). «گاهی منشأ اقرار تصور امری خلاف واقع میباشد که خود بر دو گونه است اشتباه موضوعی و اشتباه حکمی» (محقق داماد، پیشین، 163).
با استفاده از مفاهیم و تعاریف مزبور میتوان اشتباه را پوشیده شدن واقعیت بر فرد دانست که موجب انجام عملی با تصور نادرست از واقعیت میشود. لذا برای دفع ضرر از فردی که چنین عملی را انجام داده، شارع و مقنن هیچگونه نتیجهای بر عمل مزبور مترتب ننموده است البته موضوع اشتباه چه بسا احکام و آثار مختلف و متفاوت از یکدیگر داشته باشد چنان که قانون مدنی در عین این که اشتباه را موجب عدم نفوذ[11] یا قابل فسخ دانستن عقد میداند اما این امر را صرفاً منحصر به موضوع عقد نکرده[12] و اشتباه در شخصیت طرف عقد را که علت عمده عقد نباشد، مخل بر عقد ندانسته است[13]. یعنی چه بسا اشتباه موجب بطلان (صفایی، قواعد عمومی قراردادها، 89)[14] و یا در برخی موارد قابل فسخ شدن آن گردد[15] و در برخی موارد دیگر نیز هیچگونه خللی به اساس عقد وارد نسازد.
انواع اشتباه
اشتباه موضوعی
اشتباه موضوعی در موردی است که مقر امری را برخلاف واقع تصورکند و به اعتبار آن اقرار به حقی برای غیر کند (امامی، پیشین، 53). هرگاه مقر بر مبنای تصور خلاف واقعی از شخص یا چیزی به ضرر خود اقرار کند، این مورد مصداق اشتباه موضوعی است (شیخنیا، پیشین، 73). اگر مقر مرتکب اشتباه موضوعی در اقرار شود و براساس تصور نادرست اقراری کند، مقنن اقرار مزبور را منشأ اثر ندانسته است، مانند اینکه فرد به تصور اینکه دین قبلی خویش به فرد مقرٌله را نپرداخته، به بدهکاری خویش به وی اقرار میکند اما بعداً با بررسی اسناد و مدارک خویش مدرکی را که دال بر پرداخت دین قبلی و برائت ذمه وی و در نتیجه بیاساس بودن اقرار هست، مییابد یا آنکه به تصور نادرستی از شخصیت حقوقی شرکت، به تصور واحد بودن اموال و مطالبات شرکت و شرکاء، به دلیل بدهی خویش به شرکت در برابر شریک اقرار به بدهکاری خود به وی کند در این گونه موارد قطعاً با اثبات واقعیت امر، شخص مقر میتواند اقرار اشتباه خود را باز پس گیرد.
حقوقدانان در امکان انکار پس از اقرار به دلیل اشتباه موضوعی، اتفاق نظر دارند (متین دفتری، پیشین، 283 و شمس، پیشین، 311، امامی، پیشین، 53 و محقق داماد، پیشین، 164 و کاتوزیان، پیشین، 267 و صدرزاده افشار، پیشین، 128).
اشتباه حکمی
اشتباه حکمی را نقطة مقابل اشتباه موضوعی دانستهاند! یعنی اشتباه در وجود قانونی که وجود ندارد یا تفسیر نادرست از قانون موجود (لنگرودی، پیشین، 1، 391). اشتباه حکمی آن است که اقرارکننده به ادعای اشتباه در حکم (شبهه حکمی) میخواهد اقرار خود را بیاثر کند که البته این ایراد قابل استماع نیست زیرا جهل به حکم قانون مسموع نیست و به اصطلاح رفع تکلیف نمیکند (شیخنیا، پیشین، 74).
در خصوص استناد به اشتباه حکمی برای انکار پس از اقرار، اختلاف نظر وجود دارد، برخی از نویسندگان حقوقی اشتباه حکمی را موجب بیاعتباری اقرار سابق نمیدانند چون جهل به قانون رافع مسؤولیت نیست (متین دفتری، پیشین، 331 و صدرزاده افشار، پیشین، 128 و شمس، پیشین، 311) اما نظر دیگری اشتباه حکمی را نیز همانند اشتباه موضوعی موجب ابطال اقرار دانسته است (لنگرودی، پیشین، 628 و امامی، پیشین، 53) نظر بینابینی نیز وجود دارد که به موجب آن در اشتباه حکمی ممکن است گفته شود که چون همه آگاه به قانون فرض میشوند، دعوای فساد و عدم نفوذ اقرار بدین بهانه شنیده نمیشود. این ایراد ناتمام است زیرا در مواردی که هدف قانونگذار حمایت از ناآگاه و مشتبه است، لازمه اجرای این حکم شنیدن ادعای جهل به قانون است و به دلیل همین ملازمه باید آن را از قاعده عمومی «نشنیدن ادعای جهل نسبت به قانون» استثناء کرد (کاتوزیان، پیشین، 267). نظر اخیر که بین موارد مختلف تفکیک قائل شده و در مواردی که ادعای جهل حکمی در خصوص اقرار قابل پذیرش استریال مانند اینکه چنان چه شخصی بدین پندار که اراده موصی وی را از ارث محروم ساخته است اقرار به مالکیت برادر خود نسبت به تمام ترکه پدر کند، باطل بود، اقرار پس از اثبات مبنای اشتباهآمیز خود را پذیرفته است، به لحاظ دقت عملی و منطقی بر دو نظر مطلقگرای دیگر ترجیح دارد.
غلط بودن اقرار
برخی از حقوقدانان با مترادف دانستن «اشتباه» و «غلط» هر دو عنوان را ذیل «اشتباه» مورد بررسی قرار دادهاند (کاتوزیان، پیشین، 267 و صدرزاده افشار، پیشین، 267 و شمس، پیشین، 311) اما برخی دیگر این دو واژه را تفکیک کردهاند و واژه اخیر را جداگانه و با مفهومی سوای «اشتباه» مورد بررسی قرار داده اند.(امامی، پیشین، 54 و شیخنیا، پیشین، 74). دکتر امامی بر این باور است که مبتنی بر غلط بودن اقرار، زمانی است که مقر دارای قصد اخبار نباشد و به دواعی خاصی، الفاظی که حکایت از اقرار مینموده، بیان کرده است. مانند آنکه کسی عبارتی که معنی آن إخبار به حق برای غیر باشد، بگوید و یا در مقام استهزاء آن را به زبان آورد. دکتر شیخنیا نیز با همین مضمون و در قالب مثالی دیگر به توضیح واژه «غلط» پرداخته است اما در نهایت هر دو حقوقدان محترم به این موضوع اذعان کردهاند که شاید به کار بردن کلمه مزبور تأکیدی بر همان واژه «اشتباه» باشد. برخی دیگر اصولاً به ذکر عبارت «غلط» به نقل از مقنن در ماده 1276 اکتفاء کردهاند بدون آنکه توضیحی در خصوص آن بیان دارند (متین دفتری، پیشین، 283 و کاتوزیان، پیشین، 264) با توجه به نظراتی که بیان شد از آنجا که برای واژه «غلط» در فرهنگهای لغات و نیز ترمینولوژیهای حقوقی مفهوم ویژهای در نظر گرفته نشده و همواره این دو واژه به یک مفهوم به کار رفته است و نظری که سعی در تفکیک واژگان مزبور از یکدیگر داشت نیز با توضیح مختصری در مورد واژه «غلط» بدون ارائه توضیحی به غیر از آنچه در مورد «اشتباه» با لحاظ فراگیر بودن آن نسبت به تمامی تصورات نادرست از واقعیت و عملکردهای ناصحیح بر همین اساس، به سوی هم معنا بودن دو واژه گرایش پیدا کرد. بنابراین به نظر میرسد همچنانکه غالب حقوقدانان معتقداند آوردن واژه «غلط» تأکیدی بیش نیست.
مبتنی بر عذر قابل قبول بودن اقرار
چنانچه حسب قسمت اخیر، مادة 1277 قانون مدنی مقرر میدارد: «...و همچنین در صورتی که برای اقرار خود عذری ذکر کند که قابل قبول باشد مثل اینکه بگوید اقرار به گرفتن وجه در مقابل سند یا حواله بوده که وصول نشده...» مُقِر بتواند ثابت کند که اقرار به امید اخذ وجه طلب خویش از طریق اسناد و مدارکی که مُقِرٌله در اختیار وی قرار داده است، صورت گرفته باشد اما بعداً موضوع تعهدات مزبور محقق نشود، در چنین صورتی نیز مقنن اجازه داده است تا مقر از اقرار قبلی خویش که به دواعی و انگیزههای خاصی که محقق نشدهاند صورت گرفته بود برگردد و در نتیجه ملزم به گردن نهادن به آثار چنین اقراری نباشد.
دکتر امامی در بیان چنین اقراری آورده است که: «عذر موجه و آن در موردی است که، مقر به جهات خارج، اقرار به امری نماید که درحقیقت آن امر موجود نبوده است...» (امامی، پیشین، 54). دکتر کاتوزیان، مثال آورده شده توسط مقنن در ماده مزبور را چهره ویژهای از مصداقهای اشتباه موضوعی برمیشمارد و درواقع پیش بینی نادرست از وصول سند یا حواله را موجب اقرار مُقِر میداند (کاتوزیان، پیشین، 268).
کذب بودن اقرار
علاوه بر موارد مزبور، مقنن در بیانی مقدم بر ماده 1277 در ماده 1276 قانون مدنی اثبات دروغ بودن اقرار در نزد حاکم را نیز موجب بیاثر گردانیدن اقرار دانسته است که با توجه به آثار و نتایج مشابهی که از اثبات دروغ بودن اقرار و سایر طرقی که امکان انکار اقرار را پیشبینی نموده بود، باهم دارند، چنین موردی را هم نهایتاً از موجبات بیاعتباری اقرار صورت گرفته دانستهاند تا مقر بتواند با اثبات کذب بودن اقراری که کرده است، خود را از مسؤولیت و تعهد ناشی از چنین اقراری مبرا سازد، مانند اینکه در زمان توقیف اموالی که در تصرف شخص محکومٌعلیه قرار دارد، وی برای جلوگیری از توقیف اموال مزبور، آنها را متعلق به دیگران بداند. بدیهی است که بعداً با اثبات کذب بودن اقرار مزبور، چنین اقراری را بی اثر کند.کذب بودن اقرار میتواند ناشی از علل و عوامل مختلف باشد، چه بسا به این علت که تحقق موضوع مورد اقرار عقلاً، قانوناً و یا عادتاً ممکن نباشد مثل اینکه شخصی اقرار به نسب فرزندی کند در حالی که بعداً ورثه برای بیحق نمودن فردی که ادعای نسب نسبت به وی صورت گرفته عقیم بودن مقر را به اثبات رسانند و یا با انجام آزمایشاتDNA عدم انتساب خونی فرزند مزبور به مقر، کذب اقرار وی را ثابت کنند.
دکتر کاتوزیان با عطف دو ماده مزبور به یکدیگر در این مورد معتقد است که «از نظر اصولی به نظر میرسد که ماده 1276 قانون مدنی در مورد اثبات کذب اقرار عطف به ماده 1277 قانون مدنی باشد. بدین معنی که مقصود از اثبات کذب اقرار، احراز درستی ادعایی باشد که مقر درباره فساد یا اشتباهآمیز بودن یا عدم انطباق آن با قصد إخبار بیان کرده است.به بیان دیگر مقر باید ثابت کند که اقرار از درون فاسد است و شرایط درستی و نفوذ اقرار را ندارد» (کاتوزیان، پیشین، 265). در مقابل دکتر شمس این عطف را نمیپذیرد و بین اثبات کذب اقرار با فساد آن نه تنها ملازمهای نمیبیند بلکه آن دو را کاملاً با یکدیگر متفاوت میداند (شمس، پیشین، 310).
هر چند از حیث نتیجه دو ماده باهم قرابت دارند، اما به نظر میرسد که از شرایط صحت اقرار کذب نبودن آن نیست و چه بسا در مواردی اقرار در عین کذب بودن، واجد تمامی شرایط صحت باشد و هیچگونه اشتباه یا فسادی هم در چنین اقراری راه نداشته باشد. لذا با توجه به مفروض بودن حکمت مقنن، چنانچه موارد مقرر در دو ماده مزبور حاکی از بیان یک مطلب بودند، بدیهی است که اختصاص دو ماده مجزا برای بیان یک مطلب ضرورتی نداشت همچنانکه مصادیق ماده 1277 هر چند متعدد و پراکنده هستند، در ذیل یک ماده آمده اند. لذا به نظر میرسد هر یک از دو ماده مقصود خاصی را به شرح بیان شده در سطور بالا مد نظر دارد.
نتیجه
هر چند با توجه به جایگاه اقرار در بین سایر ادله اثبات دعوی، قدرت اثباتی آن و تلازمی که با حقوق مقرٌله دارد، انکار بعد از اقرار از سوی مقنن قابل پذیرش دانسته نشده است اما در مواردی که اثبات گردد که اقرار به دروغ، یا با تصور نادرستی از واقعیت و یا با اتکا به عذر قابل قباما صورت گرفته است یا به دلیل عدم تحقق تمامی شرایط صحت، اقرار به طور کلی فاسد است، شخص اقرارکننده میتواند با اثبات هر یک از موارد مزبور، از اقرار قبلی خود بازگردد و خود را از التزام به آثار آن مبرا سازد. البته علیرغم اتفاق نظر در خصوص پذیرش انکار بعد از اقرار به دلیـل اشتباه موضوعی در امکان انـکار بعد از اقرار به علت اشتباه حکمی، بین حقوقدانان اختلاف نظر وجود دارد اما نظر بینابین که متضمن جمع بین نظرات مختلف بود مرجح به نظر میرسد. در این جستار واژه «غلط» نیز به لحاظ انطباق مفهومی و ماهیتی بر «اشتباه» به عنوان تأکیدی بر «اشتباه» از سوی مقنن دانسته شد و موضوع دروغ بودن اقرار نیز به صورت مجزا از سایر موارد مورد بررسی قرار گرفت و با بیان دلایل لازم، ادعای عطف ماده 1276 به ماده 1277 مورد پذیرش واقع نشد و لذا چنانچه مقر بعد از اقرار، هر یک از موارد مندرج در مادتین مزبور را به اثبات رساند، میتواند از اقرار قبلی خویش رجوع و عدول نماید.
منابع
[1]ـ ماده 202 قانون آیین دادرسی مدنی:«هر گاه کسی اقرار به امری نماید که دلیل ذیحق بودن طرف او باشد دلیل دیگری برای ثبوت آن لازم نیست.»
ـ براساس نظریة مشورتی شمارة304/7 مورخ18/11/1377 ادارة حقوقی قوة قضائیه: «اگر محرز شود که اقرار واجد شرایط صحت بوده و اقرارکننده بدون اکراه و اجبار اقرار کرده است طبق قاعدة «اقرار العقلاء علی انفسهم جائز» اقرار او صحیح است و قاضی در صورتی که اقرار مذکور را استماع کـرده است مـیتواند براساس اقرار حکم نماید و این مورد از موارد اقرار الحاکم المترافعالیه نیز میباشد زیرا عبارت مذکور اعم است از اینکه اقرار نزد حاکم قبل از ارجاع پرونده به او باشد یا بعد از آن».
[2]ـ در خصوص غیرقابل تجدید نظر بودن حکم مستند به اقرار در دادگاه به تبصرة ماده 331 قانون آیین دادرسی مدنی و نیز در مورد غیرقابل فرجام بودن حکم مستند به اقرار قاطع در دادگاه به بند 1 مادة 369 قانون مزبور مراجعه گردد.
[3] ـ البته اقرار بر اساس تبصره 2ماده 35 قانون آیین دادرسی مدنی قابل توکیل به غیر نیست ولی با عنایت به ماده 205 قانون مزبور که وارد بر ماده مزبور و مخصص آن میباشد اقرار غیرقابل پذیرش از سوی وکیل منحصر به اقرار قاطع دعوی گردیده است لذا به نظر میرسد اقرار غیرقاطع دعوی و اقرار به مقدمات آن قابل توکیل به وکیل باشد.
[4]ـ ماده 1278 قانون مدنی: اقرار کتبی در حکم اقرار شفاهی است»، ماده 1281قانون مدنی: «قید دین در دفتر تجار به منزله اقرار کتبی است.»
[5]ـ مادة 1277 قانون مدنی: «انکار بعد از اقرار مسموع نیست لیکن اگر مقر ادعا کند اقرار او فاسد یا مبنی بر اشتباه یا غلط بوده شنیده میشود و همچنین است در صورتی که برای اقرار خود عذری ذکر کند که قابل قبول باشد مثل اینکه بگوید اقرار به گرفتن وجه در مقابل سند یا حواله بوده که وصول نشده لیکن دعاوی مذکوره مادامی که اثبات نشده مضر به اقرار نیست».
[6]ـ حسب حکم شمارة 515 مورخ 1/3/1328 شعبة هشتم دیوان عالی کشور: «انکار بعد از اقرار قانوناً مسموع نیست بنابراین اگر مثلاً کسی در سابق صریحاً به وقفیت زمینی اقرار نموده باشد درخواست ثبت به عنوان مالکیت بعداً از طرف او صحیح نیست و نمی توان اقرار او را به منزلة شهادت تلقی کرد».
این امر حتی در ادبیات ما نیزنمود پیدا کرده است به گونه ای که شیخ اجل ،سعدی شاعر شیرین سخن سروده است:
«دگر مگو پس از این ترک عشق خواهم گفت کـه قـاضـی از پـس اقـرار نـشنود انــکار»
[7]ـ به عنوان مثال امام خمینی(ره) در این مورد میفرمایند: «لو اقر بشیئ ثم عقبه بما یضاده و ینافیه یوخذ باقراره و یلغی ما ینافیه...» یعنی اگر به چیزی اقرار کند و سپس پشت سر آن ضد و منافی آن را بیاورد اقرارش صحیح است و منافی آن لغو میباشد (امام خمینی(ره)، بیتا: 53) .
[8]ـ با توجه به موضوع مقاله که انکار بعد از اقرار است فرصت و مجالی برای پرداختن مفصل به شرایط صحت اقرار که خود موضوع مقاله و حتی مقالات مجزای مفصلی خواهند بود وجود ندارد لذا با بیان مختصر شرایط صحت اقرار، عنایت علاقمندان به کسب اطلاعات بیشتر را به کتب ادله اثبات دعوا جلب مینماید.
[9]ـ ماده 1262 قانون مدنی: «اقرار کننده باید بالغ و عاقل و قاصد و مختار باشد بنابر این اقرار صغیر و مجنون در حال دیوانگی و غیر قاصد و مکره موثر نیست» و همچنین ماده 1263 قانون مدنی مقرر میدارد: «اقرار سفیه در امور مالی موثر نیست».
[10]ـ اصل 38 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مقرر میدارد: «هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است و متخلف از این اصل، طبق قانون مجازات میشود».
[11] ـ ماده 199 قانون مدنی: «رضای حاصل در نتیجه اشتباه یا اکراه موجب نفوذ معامله نیست».
[12] ـ ماده 200 قانون مدنی: «اشتباه وقتی موجب عدم نفوذ معامله است که مربوط به خود موضوع معامله باشد».
همچنین ماده 416 قانون مدنی تصور اشتباه و غیرواقعی از قیمت را موجب ایجاد خیار غبن و حق فسخ برای مغبون دانسته است: «هر گاه یکی از متعاملین در معامله غبن فاحش داشته باشد بعد از علم به غبن میتواند معامله را فسخ کند».
[13] ـ ماده 201 قانون مدنی: «اشتباه در شخص طرف یه صحت معامله خللی وارد نمیآورد مگر در مواردی که شخصیت طرف علت عمده عقد بوده باشد».
[14] ـ آقای دکتر صفایی استنتاج قاعده بطلان بیع را ازماده 361 قانون مدنی به لحاظ تصور خلاف واقعی که از وجود عین معین موضوع معامله وجود داشته است، ممکن دانستهاند: «اگر در بیع عین معین معلوم شود که مبیع وجود نداشته است بیع باطل است». همچنین اشتباه در توافق قصدهای طرفین عقد از نظر مقنن موجب بطلان عقد میگردد. ماده 194 قانون مدنی: «الفاظ و اشارات و اعمال دیگر که متعاملین به وسیله آن انشاء معامله مینمایند باید موافق باشد به نحوی که احد طرفین همان عقدی را قبول کند که طرف دیگر قصد انشاء او را داشته است والا معامله باطل خواهد بود».
[15] ـ همچنین ماده 416 قانون مدنی تصور اشتباه و غیرواقعی از قیمت را موجب ایجاد خیار غبن و حق فسخ برای مغبون دانسته است: «هرگاه یکی از متعاملین در معامله غبن فاحش داشته باشد بعد از علم به غبن میتواند معامله را فسخ کند».